چشم هایم را می بندم، زمان را متوقف می کنم، مسافت ها را از بین می برم، و تو را تا ابد در آغوش می گیرم، دلم برای آغوش گرفتنت تنگ است

صفحه ی نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو ماهانه
عناوین مطالب وبلاگ
حرفه ای ترین قالب هاي وبلاگ
استخاره
نسل سوخته
حرفــــِ دل یکــــ جان فدا
DVB CARDS
تبسم
مترسک
فریاد خاموش
روستای زیرک اباد
روستای کوشه
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جملات بی انتها و آدرس moji.s.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 124
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 124
بازدید ماه : 935
بازدید کل : 18949
تعداد مطالب : 188
تعداد نظرات : 186
تعداد آنلاین : 1

امکانات جانبی
theme-designer.com
جــــمـــــلات بـــــی انـــــتــــــــــهـــــــا
.پا برهنه...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, و 17:51 | +

اینجا صداے پـا زیاد مے شنوم...

امّا هیچکدام "تو" نیستے...!

"دلـــــــم" ...

خوش کردهـ خودش را بـه این فکر ،

که شاید

"پابرهنه" بیایے ...!! 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.من کنارتم...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, و 17:31 | +

.چيزه زيادي نمي خواهم.....
فقط کمي گوش دهي.......
اندکي درک کني.....
و با دلم اين جمله بگويي.....
آرام باش..... من کنارتم...... 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.کاش...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, و 17:28 | +

کاش دنیا

یکبار هم که شده

بازیش را به ما می باخت

مگر چه لذتی دارد

این بردهای تکراری برایش؟!... 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.فاطمه...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:, و 20:48 | +


 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.خدایا...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, و 20:6 | +

هوا گرفته بود باران ميباريد كودكي آهسته گفت: خدايا گريه نكن درست ميشه.. 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.وقتی عصبانی هستی...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, و 20:27 | +

وقتی عصبانی هستید،
مواظب حرف زدنتان باشید؛
چون عصبانیت شما فروکش خواهد کرد
ولی حرفهایتان یک جایی باقی می مانند برای همیشه...!

 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.مشتِ من را وا کن...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, و 19:56 | +


 

مشتِ من را وا کن؛

قلب من را با خود ، راهی دریا کن.

حسِ من را دریاب،

قلب من را حس کن؛

شعرک من کال است

تو بیا ، یا اینکه ، پخته اش با غم کن

هر چی خواهی می کن

لیک جانا یک روز

در شبی یا صبحی ، یا که ظهری مرموز

مشتِ من را وا کن،

قلب من را با خود، راهی دریا کن.



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.کاریـ به کار عشقـــ ندارمـ!...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:, و 10:12 | +

  

کاریـ به کار عشقـــ ندارمـ!





من هیچـ چیز و هیچ کسیـ را دیگر


در این زمانــه دوست ندارمـ


انگار این روزگار چشمـ ندارد منـ و تو را


یک روز خوشحالـــ و بیـ ملال ببیند


زیرا هر چیزیـ و هر کسیـ را


که دوستتر بداریــــ


حتی اگر یک نخ سـیگار یا زهرمار باشــد


از تو دریغ میکند...


منـ با همه وجودمـ


خود را زدمـ به مردنـ تا روزگار، دیگر


کاری به کار منـ نداشتـــه باشد!


این شعر تازه را همـ


ناگفته میگذارمـ...


تا روزگار بو نبرد...


گفتمـ که


کاریـ به کار عشقـ ندارم
ـ!



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.مادر جان ...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, و 9:17 | +


 

مادر جان ، تو تنها ستاره ای بودی که در عرش به خورشید نبوت رسیدی . ستاره ای نیلی به رنگ جراحت آسمان .
مادر جان ، همه ی قصرهای جنت و تمام گهرها و آذین های باغ بهشت، ذره ای از غبار خشت خانه ات هستند .
مادرجان ، ما اسیر عنایت تو هستیم و مسکین و محتاج شفاعتت . اینک «یتیم» هجران توییم .
مادر جان ، ما خاک پای یوسف گمگشته ی توییم و حیات و قیام و حکومت و جان و روح و هستی مان رهین یک نگاه آسمانی اوست. انقلاب اسلامی ما جلوه ی کوچکی از نورعنایت فرزند عزیز توست. تمام شقایق های دشت التهاب برای قطره ای از دریای احسانش در انتظار، می سوزند. و چه انتظار سختی .
مادر جان ، شما هم مثل ما برای ظهور آن نور دعا کن .
مادر جان ، ای ریشه چادرت مرا دست آویز ، دستم گیر .
 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.عشق صدای فاصله هاست ...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, و 19:48 | +

زبان عشق را عقل نمیفهمد ذهن و دل دو قطب دور از هم اند.

فاصله بین ذهن و دل ، عقل و عشق ، منطق و زندگی عظیم ترین فاصله است.

دیوانگی عاشق بیماری نیست درواقع او تنها انسان تندرست است.

تنها انسان جامع و یگانه انسان مقدس . . .

فاصله دیواریست از جنس فراق ، فاصله دلگیر است.
اگر این دل تنگ است به امید روزی است که همه فاصله ها محو گردد.
 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.اواز رنگ ها
نویسنده : مجتبی در تاریخ : پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, و 14:37 | +

 

هيچ وقت


هيچ وقت نقاش خوبي نخواهم شد


امشب دلي کشيدم


شبيه نيمه سيبي


که به خاطر لرزش دستانم


در زير آواري از رنگ ها


ناپديد ماند ......



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.افسوس...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, و 14:35 | +

 اي مهربانتر از من با من .

در دستهاي تو،

آيا كدام رمز بشارت نهفته بود ؟

كز من دريغ كردي .



تنها تويي،

مثل پرنده هاي بهاري در آفتاب

مثل زلال قطره باران صبحدم

مثل نسيم سرد سحر،

- مثل سحر آب

آواز مهرباني تو با من،

در كوچه باغهاي محبت،

مثل شكوفه هاي سپيد سيب،

ايثار سادگي ست .


افسوس !

آيا چه كس تو را،

از مهربان شدن با من،

مايوس مي كند ؟



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.تبریک...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : دو شنبه 29 اسفند 1386برچسب:, و 10:25 | +

لحظه اي که سال تحويل ميشه ... تنها لحظه ايه که بي منت به من لبخند ميزني ... کاش هر ثانيه براي من سال تحويل باشه تا لبخند هميشه مهمون لباي سرخت بمونه... سال نو مبارک دوستان گلم 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.فصا بهار می آید...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, و 7:59 | +

فصل بهار می آید

ما ، بهترین فصل برای من فصل با تو بودن است

من در این فصل در آغوشت شل می شوم

گرم می شوم مثل کوره

صدای خش خش قلبم زیر پای بوسه هایت پخش می شود

شبهایم بلند می شود در بازوانت

فصل با تو بودن بهترین فصل سال است ..
.



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.کافه چی...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, و 7:58 | +

کافه چی ! امشب قهوه نمیخواهم فقط بگو امروز به کافه ات سر زد؟!!؟ روی ِ کدام صندلی نشست؟ آهای کافه چی حواست هست؟ قهوه نمیخواهم جواب میخواهم !!! 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.فَـقـَـط دَسـتــانَــتــــ . . . !
نویسنده : مجتبی در تاریخ : شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, و 7:56 | +

دَسـتـــانَـتـــ را ، دَر بَــرابَــرَم مـشـتـــ مـیـکـنــی . . .

مـیـپــرســی : گـــل یـــا پــــوچ ؟

دَر دلَــــم مــی گـــویَـــم : فَـقـَـط دَسـتــانَــتــــ . . . ! 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.همیشه دیر می‌فهمیم!
نویسنده : مجتبی در تاریخ : جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, و 11:13 | +

 

همیشه دیر می‌فهمیم!
وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد:
یک لحظه آفتاب در هوای سرد غنیمت می‌شود.
خدا در مواقع سختی‌ها تنها پناه می‌شود.
یک قطره نور در دریای تاریکی همه‌ی دنیا می‌شود.
... ... یک عزیز وقتی که از دست رفت همه کس می‌شود.
پاییز وقتی که تمام شد٬ به نظر قشنگ و قشنگ‌تر می‌شود…

امروز به همه چیز خوب بنگر، 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.بهار...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, و 11:8 | +

ما ه من ، غصه چرا ؟!

آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !

یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان

نه شکست و نه گرفت !

بلکه از عاطفه لبریز شد و

نفسی از سر امید کشید

ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید

زیر پاهامان ریخت ،

تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست ! 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.زندگی...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, و 11:4 | +

زنـدگــی…
ارزش آنرا دارد که به آن فکـر کنی

زنـدگــی…
ارزش آنرا دارد که ببویی‌اش چو گل، که بنوشی‌اش چو شهد

زنـدگــی…
بغض فـروخورده نیست، زندگی داغ جگـــر گـــوشه نیست

زنـدگــی…
لحظه دیدار گلــی خفته در گهــــواره است، زندگی شوق تبسم به لب خشکیده است

زنـدگــی…
جـــرعه آبی است به هنگامه ظهـــر در بیابانی داغ

زنـدگــی…
دست نوازش به ســر نوزادی است، زندگی بوسه به لبهای گلی است که به شوقت همه شب بیدارست

زنـدگــی…
شـــوق وصال یار است، لحظه دیدار به هنگامـــه یاس، تکیه زدن بر یــار است

زنـدگــی…
چشمه جــوشان صفا و پاکـــی است

زنـدگــی…
مـــوهبت عرضه شده بر من انسان خاکـــی است

زنـدگــی…
قطعه ســرودی زیباست که چکاوک خواند که به وجدت آرد به ســــرشاخه امید و رجا، زندگی راز فـروزندگی خورشید است، اوج درخشندگـــی مهتــاب است

زنـدگــی…
شاخه گلی در دست است که بدان عشق سراپا مست است

زنـدگــی…
طعــم خوش زیستن است، شور عشقی برانگیختن است، درک چرا بودن است،

زنـدگــی…
مزه طعم شکلات به مذاق طفل است… به، چقدر شیـــرین است!

زنـدگــی…
خاطــــره یک شب خوش، زیـــر نور مهتاب، روی یک نیمکت چـــوبی سبـــز، ثبت در سینـــه است

زنـدگــی…
خانه تکانی است. هر از چندگاهی از غبار اندوه

زنـدگــی…
گـوش سپردن به اذان صبح است که نوید صبـح است

زنـدگــی…
هر چه که هست، طعـــم خوبی دارد، رنگ خوبــــی دارد، زندگی را باید، قدر بدانیم همه… 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.گل...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, و 10:59 | +

گل وجودت را با نور حقیقت آشنا کن و با قطره های پاکی، آبیاری; آن گاه تنها ترین تنهایان هم که باشی عطرت همه جا می پیچد... 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.عشقم...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, و 10:19 | +

چه ناحق کشتی عشقم را
درد و دل هر شبم را
نگاه خسته ام را
باور بی تردیدم را
حرف های عاشقانه ام را
خود سوختم و ساختم
تا رسوا نشود عشق من با تو
اشک های در مانده ام را
آغوش گرمم را
چه دردناک است آنکه بیهوده خاموش شود
ندانستم گناه خوبان چه بود
بدها را پسندیدی 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.طوفان...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, و 10:16 | +

طوفان آغاز رفتن توست
شبهای بی فروغ بعد از توست

آغازی بی پایان که مرگ
آخر قصه خود شاهنامه است
من می شوم مجنون دردمند

تو همان یاغی قصه هایی
که شب درد را هدیه می دهی 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.دستت را به من بده...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, و 9:32 | +


 

دستت را به من بده
نترس !
با هم خواهیم پَرید .
من از روی رویاهایی که رو به باد وُ
... تو از روی بوته هایی که باران پَرَست . 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.نیا باران...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, و 9:3 | +


 

نیا باران زمین جای قشنگی نیست.من از اهل زمینم خوب میدانم که گل در عقد زنبور است ولی سودای بلبل دارد و پروانه را هم دوست دارد.. 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



.پشت چراغ قرمز...
نویسنده : مجتبی در تاریخ : جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, و 8:55 | +

پشت چراغ قرمز،
پسركي با چشماني معصوم و دستاني كوچك گفت:
چسب زخم نميخواهيد؟ پنج تا صد تومن، آهي كشيدم و با خود گفتم:
تمام چسب زخم هايت را هم كه بخرم، نه زخم هاي من خوب مي شود، نه زخم هاي تو.
"حسين پناهي" 



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
.:: ::.



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

.

شارژ ایرانسل

فال حافظ