مردها...
را با سبیل هایشان میشناسند...
با قطر بازوهایشان
با کلفتی صدایشان...
با جیب های خالی یا پرشان
... ... ... ... ... ... ... ............با کفش های کهنه
یا اتومبیل آخرین مدلشان...!
اما کسی مرد ها را با قلبشان نمیشناسد
قلبی که پشت غرور مردانگی شان پنهان شده
قلبی که بزرگتر از قلب کوچک شماست
قلبی که می افتد...از دست ظریفی
قلبی که...... میشکند....آرام و بی صدا
صدای شکستنش ..پشت صدای مردانه شان
نظرات شما عزیزان:
آجی کوچیکه 
ساعت16:01---22 اسفند 1390
من مَردَم... با دستانی که به ظرافت ِ دستان تو نیستند.. با صورتی تیغ تیغی ، که به نرمی ِ گونه های ِ تو نمی رسند.. با قلبی پُر از عشق... شاید اشکهایم ساده نریزند.. شاید صدایم با یک طعنه ، راحت نلرزد.. امــــا ؛ با همان دستان ِ زبرم ، نوازشت می کنم.. با همان صورت ِ زبرم میبویمت.. و با قلب ِ عاشقم و با اشکهایی که پنهانی می ریزند ، با صدایی"لرزان" می گویم : دوستت دارم ...
آجی کوچیکه 
ساعت12:24---22 اسفند 1390
قُل قُل كه ميزند گاهي احساسات ِ درونم
دلم يك هواي بارانـ ـي ميخواهد .
تا يك چاي دارچيني دَم كنم و حالي به حال ِخودم بدهم !
تا رهـ!ـا كنم خودم را ، ذهنم را
حتي . . . از اين دوست داشتن هايي كه گاهي پوچ ـتَر از هر خيال ِخامي ـست . .
آجی کوچیکه 
ساعت12:10---22 اسفند 1390
:: موضوعات مرتبط:
<-CategoryName->
:: برچسبها:
<-TagName->